عشق طوفانی
حادثه ی طرد کردن و حادثه ی خیانتت
بازیچه ی دست تو و تدبیر با سیاستت
احساس مغرور بودن و رویایی بی حظور من
بی بال پرواز کردن و غروبیه طلوع من
دریا طوفانی شد و سیلابی مارو بر گرفت
دنیا بدون نفسات. بی رخ چشمات سر گرفت
گلهای یاس و نسترن. پرپر شدن رو جسم سرد
بارونی از نبودنت. رو چشم من اهسته زد
جاری شد روی گونه هام. راه گلوم بغضی بست
همدم من تو لحظه ها. فقط شده یه قاب عکس
شبا تورو تو قاب عکس . مدام نوازش میکنم
کنار دریا میرم و تا صبح نگاهش میکنم
دریا که طوفانی میشه. اسمتو یادم میاره
بارون یاس و خستگی. هنوز از چشمام میباره
میبخشمت با این که تو . خیلی بدی کردی به من
حک میکنم رو ماسه ها . فقط تو بودی عشق من
شایان براتی
نظرات شما عزیزان: